جدول جو
جدول جو

معنی خون افزای - جستجوی لغت در جدول جو

خون افزای
(نَ / نِ پَرْ وَ)
خون افزاینده. که خون بسیار تولد کند او را. (یادداشت مؤلف) : این منفعت مردم خون افزای و گرم مزاج را سودتر از آن دارد که خداوند ذات الجنب... را. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). مزاج مردم خون افزای گرم و تر باشد و خون او غلیظ و سخت سرخ باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). اگر مردم خون افزای از بهر عرق النساء و نقرس و درد اندامها... از هر یک چندی فصد کند روا باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و سرخی خون او کمتر از سرخی خون مردم خون افزای باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ)
خون برون فکنی. خون ریزی
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ دَ مَ)
خون فشان. خون افشاننده:
بمغز قصد سر تیغهای آینه رنگ
بدیده قصد سرنیزه های خون افشان.
عنصری.
دیده خون افشان و لب آتش فشانست از غمت
الحق ار انصاف خواهی جای آنست از غمت.
خاقانی.
مرا چشمی است خون افشان ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو.
حافظ.
سپهر برشده پرویزنی است خون افشان
که ریزه اش سر کسری و تاج پرویز است.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(مَ دُ پَ سَ)
روح افزا. رجوع به روح افزا شود:
گهی به ’بست’ در این بوستان طبعافزای
گهی به بلخ در آن باغهای روح افزای.
فرخی.
عقل رامشگری است روح افزای
عدل مشاطه ای است ملک آرای.
سنایی.
گر کشتنیم چنان کش از بهر خدای
کز بنده شنیده باشی ای روح افزای
زآن میگون لب و زآن مژۀ جانفرسای
مستم کن و آنگه رگ جانم بگشای.
خاقانی.
حیات بخش روح افزای و طربناک دلگشای. (ترجمه محاسن اصفهان ص 12). و رجوع به روح فزا شود
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ)
که دین را توسعه بخشد و بر آن بیفزاید. افزایندۀ دین. اشاعه دهنده دین:
از در افریقیه تا حد چین
نام او قارون دین افزای باد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از خون افشانی
تصویر خون افشانی
عمل و حالت خون افشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خون افشان
تصویر خون افشان
آنچه که از آن خون چکد، خونریز سفاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خون افشان
تصویر خون افشان
خونریز، بی رحم
فرهنگ فارسی معین